English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6669 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
unemployment compensation U پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
down time U زمان بیکاری
latency U زمان بیکاری
idle time U دوره فترت زمان بیکاری
natural rate hypothesis U فرضیهای که بر اساس ان یک حداقل نرخ بیکاری وجود دارد که چنانچه میزان بیکاری از این حد کمتر شود در این صورت تورم با شتاب بیشتری افزایش می یابد . در این نرخ طبیعی بیکاری
okuns law U براساس این قانون رابطه نزدیکی بین تغییرات نرخ بیکاری وافزایش تولید واقعی وجوددارد . اوکان نشان میدهد که در امریکا برای کاهش 1درصد نرخ بیکاری تولیدواقعی باید معادل 3درصدافزایش یابد
line haul U زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
caches U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
inoccupation U بیکاری
unemployment U بیکاری
idless U بیکاری
vacation U بیکاری
vacations U بیکاری
idly U به بیکاری
sloth U بیکاری
idleness U بیکاری
intellectual unemployment U بیکاری تحصیلکرده ها
unemployment rate U نرخ بیکاری
disguised unemployment U بیکاری پنهان
unemployment insurance U بیمه بیکاری
off hours U ساعات بیکاری
unemployment inflation dilemma U معمای بیکاری
In ones spare time . U دروقت بیکاری
technological unemployment U بیکاری فنی
chronic unemployment U بیکاری مزمن
structural unemployment U بیکاری بنیادی
structural unemployment U بیکاری ساختاری
rate of unemployment U نرخ بیکاری
an off day U روز بیکاری
disguised unemployment U بیکاری نامرئی
voluntary unemployment U بیکاری ارادی
frictional unemployment U بیکاری اصطکاکی
marginal unemployment U بیکاری نهائی
hidden unemployment U بیکاری پنهان
jobless U وابسته به بیکاری
mass unemployment U بیکاری انبوه
seasonal unemployment U بیکاری فصلی
cyclical unemployment U بیکاری ادواری
idle hours U ساعتهای بیکاری
cyclical unemployment U بیکاری دورانی
residual unemployment U بیکاری باقیمانده
quantity of leisure U مقدار ساعات بیکاری
kief U بنگ کیف بیکاری
idlesse U بیکاری تنبلی بطالت
involuntary unemployment U بیکاری غیر ارادی
vacant hours U ساعات بیکاری یا فراغت
inactively U از روی بیکاری بطورغیرفعال
dole U حق بیمه ایام بیکاری
idleness U بیکاری تنبلی بطالت
natural unemployment rate U نرخ بیکاری طبیعی
unemployment fund U صندوق تامین بیکاری
realtime U زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuits U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuit U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time U یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
Time hangs heavily on my hands. U از زور بیکاری حوصله ام سر رفته
unemployment benefit U کمک دریافتی در دوران بیکاری
inflationary gap U بیکاری مطلقا" وجودنداشته باشد
lay off U فصل کم کاری دوره بیکاری
technological unemployment U بیکاری ناشی ازپیشرفتهای فنی
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. U آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
trade off between inflation and U رابطه جانشینی بین تورم و بیکاری
leisure hours U ساعات فراغت یا بیکاری هنگام فرصت
man a bout town U ادم بیکاری که همیشه به باشگاه و نمایشگاههای شهر میرود
I am obsessed by fear of unemployment . U تنها فکرم نگرانی از بیکاری ( عدم اشتغال ) است
mondayish U بیحال در روز دوشنبه بواسطه بیکاری یکشنبه خسته از کار
frictional unemployment U بیکاری کوتاه مدت که در نتیجه تحرک ناقص نیروی کار
access time U کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM U فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
references U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
seek time U زمان جستجو زمان طلب
presents U زمان حاضر زمان حال
presented U زمان حاضر زمان حال
present U زمان حاضر زمان حال
response time U زمان جواب زمان پاسخگویی
arrivals U زمان حضور زمان رسیدن
presenting U زمان حاضر زمان حال
arrival U زمان حضور زمان رسیدن
read time U زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty U زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
sight bill U حواله دیداری برات یا حواله ایکه در زمان ارائه قابل پرداخت میباشد
man hour U واحد زمان کار که برابر یک ساعت کار یک فرد است وبرای پرداخت مزد منظورمیشود
non uniformal surfacee U سطح نایکنواخت [ذرتی بودن سطح فرش در اثر پرداخت ناموزون اولیه و یا پاخوردگی با گذشت زمان.]
phillips curve U شکلی غیرخطی بوده و در حقیقت نشان میدهد که یک رابطه جانشینی بین تورم و بیکاری وجود دارد
times U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule U جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
time U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible U وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
equation of time U خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
execution U 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time U مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
begger my neighbour policy U سیاستی است که هدفش انتقال مشکل بیکاری به کشور دیگر است مانندافزایش تعرفه گمرکی
production cycle U زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period U زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequencies U زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequency U زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
new deal U برنامه توسعه اقتصادی فرانکلین روزولت پس از سالهای بعداز بحران بزرگ درامریکا که دران کمک به کشاورزی بازنشستگی وبیمه بیکاری و غیره گنجانیده شده است
splits U زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
phillips curve U منحنی است که بر اساس ان رابطه بین نرخ بیکاری و نرخ تورم درانگلستان را نشان میدهد.شکل اولیه این منحنی
cryptoperiod U زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
short cycle annealing U سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
early time U زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
tenser U زمان فعل تصریف زمان فعل
tensed U زمان فعل تصریف زمان فعل
tense U زمان فعل تصریف زمان فعل
tensest U زمان فعل تصریف زمان فعل
tensing U زمان فعل تصریف زمان فعل
tenses U زمان فعل تصریف زمان فعل
angular velocity sight U زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
station time U زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
accelerationists U شتاب گرایان مکتبی که براساس اعتقاد انها هر گونه اقدام در جهت کاهش نرخ طبیعی بیکاری بدون اینکه قادر باشد این نرخ را کاهش دهد باعث تسریع تورم خواهدشد .میلتون فریدمن و ادموندفلپس از پیروان اصلی این گروه میباشند
whene'er U هر زمان
stroking U زمان
time U زمان
strokes U زمان
stroked U زمان
contemporaneous U هم زمان
stroke U زمان
zeitgeist U زمان
thence U از ان زمان
times U زمان
timed U زمان
cycle time U زمان
yet U تا ان زمان
cotemporaneous U هم زمان
time-consuming U زمان بر
clock U زمان
termed U زمان
terming U زمان
period U زمان
thitherto U تا ان زمان
dates U زمان
time of blowing U زمان دم
ticker [colloquial] [watch] U زمان
time-piece U زمان
periods U زمان
synchrone U هم زمان
synchronous U هم زمان
clocks U زمان ها
term U زمان
timepiece U زمان
tempos U زمان
coinstantaneous U هم زمان
date U زمان
simultaneously U در یک زمان
away U از ان زمان
time consuming U زمان بر
tempo U زمان
kill time U زمان خطر
olden U زمان پیش
blue moon U زمان دراز
allocated time U زمان نامی
lead time U زمان پیشگیری
lapse of time U مرور زمان
multiplication time U زمان ضرب
lapse time U زمان کاهش
all crash U زمان فوریت
adverb of time U فرف زمان
base period U زمان مبنا
tea-time U زمان چای
miscellaneous time U زمان متفرقه
kill time U زمان کشندگی
load time U زمان بارکردن
microcycle U واحد زمان
executing U زمان اجرا
man and boy U از زمان بچگی
attack timing U زمان بندی تک
executes U زمان اجرا
clocks U زمان سنج
association time U زمان تداعی
wartime U زمان جنگ
executed U زمان اجرا
execute U زمان اجرا
maximum duration U زمان حداکثر
mean time U زمان متوسط
clock U زمان سنج
makeup time U زمان جبران
maintenance period U زمان تعمیرات
time of one's life <idiom> U زمان عالی
leisure time U زمان اسودگی
length of time U طول زمان
light load period U زمان بار کم
PR U زمان حال
linkage time U زمان پیوند
loading time U زمان بارگیری
lost time U زمان مفقوده
lost time U زمان گمگشته
With passage of time . U با گذشت زمان
moment U زمان اهمیت
moments U زمان اهمیت
licensing hours زمان مجاز
pt U زمان گذشته
preparation time U زمان تهیه
standard time U زمان استانده
solar time U زمان خورشیدی
solar time U زمان شمسی
reaction time U زمان واکنش
Recent search history Forum search
1time is prceious it has great
3service times
3service times
3service times
1one week they love you next week they hate you both weeks i got paid
1The unemployment figures are a disgrace.
1due amount
2Once it's downloaded, please run the Kaspersky Malware Scanner software. This might take a moment and involve a few steps.
1a food shop let us "eat now,pay later"thanks to the Barrett name.
1offshoring
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com